A Good Boy

یک پسر خوب

00:00
00:00

A Good Boy

یک پسر خوب

A Good Boy:

یک پسر خوب:

An old woman wanted to cross a road. She was weak. Therefore she wanted help. She waited long. She waited alone.

پیرزنی می خواست از جاده ای بگذرد. او ضعیف بود. بنابراین او کمک می خواست. او مدت زیادی منتظر ماند. او تنها منتظر ماند.

She saw a large number of school boys. They were laughing and talking. They were going home. So they were happy. They looked at the old woman. They did not help her. They walked on.

او تعداد زیادی پسر مدرسه ای را دید. داشتند می خندیدند و حرف می زدند. داشتند به خانه می رفتند. بنابراین آنها خوشحال بودند. به پیرزن نگاه کردند. کمکی به او نکردند. آنها راه افتادند.

But one boy went to the old woman. He said to her, “Mother! Do you want to cross the road? I will help you. I will take you to the other side."

اما یک پسر پیش پیرزن رفت. به او گفت: «مادر! آیا می خواهید از جاده عبور کنید؟ من به شما کمک خواهم کرد. من تو را به آن طرف می برم."

The boy helped the old woman. He led her across the road. He did a good deed. He was happy. He said, “I helped somebody’s mother. So, somebody will help my mother in her old age."

پسرک به پیرزن کمک کرد. او را به آن طرف جاده هدایت کرد. او کار خوبی کرد. او خوشحال بود. گفت: من به مادر فلانی کمک کردم. پس یکی به مادرم در دوران پیری کمک خواهد کرد.»

“Dear God! Be kind to this good boy," said the old woman in her prayer.

«خدای عزیز! با این پسر خوب مهربان باش» پیرزن در دعایش گفت.