A haircut>
یک مدل مو
A haircut
یک مدل مو
It was time for a haircut. Lenny didn't even have to look in the mirror. Even though he was going bald, he knew that he needed to cut his hair every two weeks.
وقت کوتاه کردن مو بود. لنی حتی مجبور نبود در آینه نگاه کند. با وجود اینکه داشت کچل می شد، می دانست که باید هر دو هفته یکبار موهایش را کوتاه کند.
He had a "tongue" of hair on the top of his head. His hair was thinning at the crown. He still had plenty of hair on the sides and back. It was what they call "salt and pepper," a mixture of gray hair and dark brown hair. It was only a few years, he figured, until the salt and pepper became just salt.
او یک مشکل مویی در بالای سر خود داشت. موهایش در قسمت تاج نازک شده بود. او هنوز موهای زیادی در کناره ها و پشت داشت. این چیزی بود که آنها به آن "نمک و فلفل" می گویند، مخلوطی از موهای خاکستری و موهای قهوه ای تیره. فقط چند سال طول کشید تا اینکه نمک و فلفل فقط نمک شد.
He never let his hair grow for more than two weeks. The longer it got, the worse it looked, he thought.
او هرگز اجازه نمیداد موهایش بیش از دو هفته رشد کنند. فکر میکرد هر چه طولانی تر بشه، بدتر به نظر می رسد.
He spread a newspaper over the bathroom sink so that no hair went down the drain. He plugged in the clippers and started cutting his hair. He started at the back of his head, went to the sides, and finished on the top. Every minute or so, he had to clean the hair out of the blades with an old toothbrush.
او روزنامه ای را روی سینک حمام پخش کرد تا هیچ مویی از فاضلاب پایین نرود. موزر را به برق وصل کرد و شروع به کوتاه کردن موهایش کرد. او از پشت سرش شروع کرد، به طرفین رفت و در بالا به پایان رسید. هر یک دقیقه یا بیشتر، مجبور میشد با یک مسواک قدیمی موهای تیغهها را تمیز کند.
Finished, he picked up a hand mirror to check out the back of his head. Everything looked okay. He carried the newspaper back out to the kitchen and shook the hair clippings into the trash can.
تمام شد، آینه دستی را برداشت تا پشت سرش را ببیند. همه چیز خوب به نظر می رسید. روزنامه را به آشپزخانه برد و تکه های مو را داخل سطل زباله تکان داد.