An Apple Pie>
یک پای سیب
An Apple Pie
یک پای سیب
The tree was full of red apples. The farmer was riding his brown horse. He stopped under the tree. He reached out and picked an apple off a branch. He bit into the raw apple. He enjoyed the apple. His horse turned its head to look at him.
درخت پر از سیب قرمز بود. کشاورز سوار بر اسب قهوه ای خود بود. زیر درخت ایستاد. دستش را دراز کرد و یک سیب از شاخه ای برداشت. سیب نارس را گاز گرفت. او از سیب لذت برد. اسبش سرش را برگرداند تا به او نگاه کند.
The farmer picked another apple off the tree. He gave it to the horse. The horse ate the raw apple. The horse enjoyed the apple. The farmer put a dozen apples into a bag. He rode the horse back home. He put the horse in the barn. He walked into his house.
کشاورز سیب دیگری را از درخت کند. آن را به اسب داد. اسب سیب نارس را خورد. اسب از سیب لذت برد. کشاورز یک دوجین سیب را در یک کیسه گذاشت. او سوار بر اسب به خانه برگشت. اسب را در انبار گذاشت. وارد خانه اش شد.
The cat rubbed up against his leg. He gave the cat a bowl of warm milk. He sat down on the sofa. He opened a book to read. His wife came home. She cooked the raw apples. She made an apple pie. They ate bread and hot soup for dinner. They enjoyed the bread and soup. They had hot apple pie for dessert. They both enjoyed the apple pie.
گربه خودش را به پایش مالید. او یک کاسه شیر گرم به گربه داد. روی مبل نشست. کتابی را برای خواندن باز کرد. همسرش به خانه آمد. سیب های خام را پخت. پای سیب درست کرد. شام نان و سوپ داغ خوردند. از نان و سوپ لذت بردند. برای دسر پای سیب داغ داشتند. هر دو از پای سیب لذت بردند.