Fear of Flying

ترس از پرواز

Fear of Flying

ترس از پرواز

Mr. Johnson had never been up in an airplane before and he had read a lot about air accidents, so one day when a friend offered to take him for a ride in his own small plane, Mr. Johnson was very worried about accepting. Finally, however, his friend persuaded him that it was very safe, and Mr. Johnson boarded the plane.

His friend started the engine and began to taxi onto the runway of the airport. Mr. Johnson had heard that the most dangerous parts of a flight were the take-off and the landing, so he was extremely frightened and closed his eyes.

 After a minute or two he opened them again, looked out of the window of the plane, and said to his friend, "Look at those people down there. They look as small as ants, don't they?"

'Those are ants," answered his friend. "We're still on the ground."

آقای جانسون قبلاً هرگز سوار هواپیما نشده بود و در مورد سوانح هوایی زیاد  مطلب خوانده بود، بنابراین یک روز وقتی یکی از دوستان پیشنهاد کرد که او را سوارهواپیمای کوچکش کند، اقای جانسون

برای قبول این درخواست بسیار نگران بود. در اخر، به هر حال دوستش او را متقاعد کرد که هواپیما بسیار امن است و آقای جانسون سوار هواپیما شد.

دوستش موتور را روشن کرد و در باند فرودگاه شروع به حرکت کرد.آقای جانسون شنیده بود که خطر ناک ترین بخش های پرواز هگام فرود و بلند شدن آن است، بنابراین او به شدت ترسیده بود و چشمانش را بست.

 بعد از یک یا دو دقیقه دوباره چشم هایش را باز کرد واز پنجره هواپیما به بیرون نگاه کرد و به دوستش گفت "به  مردمی که آن پایین هستند نگاه کن، آنها اندازه مورچه دیده می شوند، اینطور نیست؟"

دوستش پاسخ داد "آنها مورچه هستند، ما هنوز روی زمین هستیم"