Mr. Scott thought that he was very good at fixing household appliances when they broke, so when Mrs. Scott told him that she needed a new vacuum cleaner, he said, "What's wrong with the old one? I can easily fix it."

Mr. Scott fixed the vacuum cleaner, but the same thing happened again several times, until one day, after he had unscrewed all the parts, and had gone to have lunch, Mrs. Scott added a few extra pieces to the pile on the floor.

"Do you know," she said to her friend, Mrs. Brown, the next morning, "if I'd just taken away a few pieces, he'd have noticed that they were missing, and would have gone out and bought some more. But when he couldn't find places for all the pieces that were on the floor, he gave up and agreed to buy me a new machine."

آقای اسکات فکر میکرد در تعمیر وسایل خراب خانه مهارت دارد. بـــه همین دلیل وقتی خانم اسکات به او گفت که به یک جاروبرقی جدید نیاز دارد، آقای اسکات گفت "مگر جارو برقی قبلی چه مشکلی دارد؟ راحت می توانم درستش کنم."

آقای اسکات جارو برقی را تعمیر کرد اما بعد از مدتی دوباره خراب شد، تا اینکه روزی، بعد از آنکه آقای اسکات تمام قطعات جارو برقی را باز کرده بود و برای ناهار رفته بود، خانم اسکات چند قطعه اضافه به  قطعات باز شده روی زمین اضافه کرد.

 خانم اسکات فردا صبح به دوستش گفت "میدونی؟ اگر من فقط چند قطعه را بر می داشتم او متوجه کمبودشان میشد و از بیرون می خرید و می آورد. اما وقتی نتواند جای قطعات اضافی روی زمین را پیدا کند، منصرف میشود وموافقت میکند که برایم یک جاروبرقی جدید بخرد."