New Customer>
مشتری جدید
New Customer
مشتری جدید
When Mrs. Green retired from her job in a big city, she went to live in an attractive village out in the country, and began to go into the nearest town every Saturday to buy food. She tried several stores and finally chose the most convenient one and began to shop there regularly every week.
After she had visited the store several times, the cashier began to recognize her and to smile and say, "Good morning, Mrs. Brown," whenever she came to pay for the things she had bought.
At first Mrs. Green didn't mind this, but after a few weeks, she said to the cashier one Saturday, "Excuse me, but my last name's Green, not Brown." The cashier smiled cheerfully and said, "I'm sorry."
But the following week, she said to her, "Do you know, Mrs. Brown, there's another lady who comes to our store every Saturday who looks just like you."
وقتی خانم گرین از شغلش که در شهر بزرگی بود بازنشسته شد، او به روستای جذابی در حومه شهر محل زندگی سابقش رفت و هر شنبه برای خرید مواد غذایی به نزدیکترین شهر می رفت.به چندین مغازه سر زد و نهایتا مناسب ترین مغازه را انتخاب کرد وبه صورت مرتب هر هفته برای خرید به ان مغازه می رفت.
پس از چندین بار رفتن به آن فروشگاه ، هنگام پرداخت پول برای خریدهایش ، صندوقداراو را می شناخت و با لبخند می گفت "ضبح بخیر خانم براون"
اوایل خانم گرین توجه ای به اشتباه او نکرد اما پس از چند هفته، یک روز شنبه به صندوق دار گفت "ببخشید،اما نام خانوادگی من گرین است نه براون" صندوق دار با خوشرویی لبخند زد و گفت "متاسفام."
اما هفته بعدصندوق دار به خانم گرین گفت "خانم براون میدانید یک خانمی است که هر هفته به مغازه می اید و دقیقا شکل شماست."