A young man was called up for army service, but he didn't want to become a soldier. When he went for his medical exam, he pretended that his eyesight was very bad.

The doctor pointed to the eye chart on the wall and said, "Please read the top line."

"The top line of what?" the young man asked.

 "The top line of the chart," the doctor replied.

"What chart?" the man asked.

"The one on the wall," the doctor said.

" What wall?" the man asked.

Finally, the doctor decided that the man's eyes were not good enough for army service.

That evening the same young man was at a movie when another man came in and sat next to him in the dark. When the lights went on, the young man saw that his neighbor was the doctor who had examined him earlier. Immediately he said, "Excuse me, ma'am, but does this bus go to Main Street?"

یک جوان برای خدمت سربازی فراخوانده شد اما نمی خواست سرباز شود. وقتی برای معاینه پزشکی رفت، وانمود کرد که بینایی اش خیلی بد است.

دکتر به نمودار چشم روی دیوار اشاره کرد و گفت "لطفا خط بالا را بخوانید."

مرد جوان پرسید "خط بالا از چی؟"

 دکتر جواب داد " خط بالایی نمودار."

 مرد پرسید " کدام تابلو؟"

دکتر گفت " تابلوی روی دیوار؟"

 مرد پرسید "کدام دیوار؟"

در نهایت ، دکتر تصمیم گرفت که چشم های این مرد برای خدمت به ارتش به انداز کافی قوی نیستند.

آن شب همان مرد جوان در یک سینما بود که مرد دیگری وارد شد و در تاریکی کنارش نشست. وقتی چراغ ها روشن شد، مرد جوان دید که کناری اش همان دکتری است که قبلا او را معاینه کرده بود. بلافاصله گفت "ببخشید آقا، اما آیا این اتوبوس به خیابان اصلی می رود؟"