Pete the cat, I love my white shoes

پیت گربه، من عاشق کفش های سفیدم هستم

Pete the cat, I love my white shoes

پیت گربه، من عاشق کفش های سفیدم هستم

Pete the cat was walking down the street in his brand-new white shoes. He loved his white shoes so much he sang this song

I love my white shoes! I love my white shoes! I love my white shoes! I love my white shoes!

Oh no! Pete stepped in a large pile of strawberries! What color did it turn his shoes? Red! Did Pete cry? goodness no! he kept walking along and singing his song.

I love my red shoes! I love my red shoes! I love my red shoes! I love my red shoes!

Oh no! Pete stepped in a large pile of blueberries! what color did it turn his shoes? blue! Did Pete cry? goodness no! he kept walking along and singing his song.

I love my blue shoes! I love my blue shoes! I love my blue shoes! I love my blue shoes!

Oh no! Pete stepped in a large puddle of mud! what color did it turn his shoes? brown! did Pete cry? Goodness no. He kept walking along and singing his song.

I love my brown shoes! I love my brown shoes! I love my brown shoes! I love my brown shoes!

oh no! Pete stepped in a bucket of water. and all the brown and all the blue and all the red were washed away. what color were his shoes again? white! but now they were wet. did Pete cry? goodness no! he kept walking along and singing his song.

I love my wet shoes! I love my wet shoes! I love my wet shoes! I love my wet shoes!

the moral of each story is no matter what you step in, keep walking along and singing your song because it’s all good.

پیت (گربه) من کفش های سفیدم رو خیلی دوست دارم

پیت گربه داشت با کفش های سفید و جدیدش قدم می زد. پیت آنقدر کفش های سفیدش را دوست داشت که این آواز را می خواند،

من کفش های سفیدم را خیلی دوست دارم! من کفش های سفیدم را خیلی دوست دارم! من کفش های سفیدم را خیلی دوست دارم! من کفش های سفیدم را خیلی دوست دارم!

وای، نه! پای پیت رفت داخل یک توده بزرگ توت فرنگی. حالا کفش هایش چه رنگی شدن؟ قرمز. پیت گریه کرد؟ به هیچ وجه! به راه رفتن ادامه داد و باز هم آوازش را خواند.

من کفش های قرمزم را خیلی دوست دارم! من کفش های قرمزم را خیلی دوست دارم! من کفش های قرمزم را خیلی دوست دارم! من کفش های قرمزم را خیلی دوست دارم!

وای، نه! پای پیت رفت داخل یک توده بزرگ بلوبری. حالا کفش هایش چه رنگی شدن؟ آبی. پیت گریه کرد؟ به هیچ وجه! به راه رفتن ادامه داد و باز هم آوازش را خواند.

من کفش های آبی ام را خیلی دوست دارم! من کفش های آبی ام را خیلی دوست دارم! من کفش های آبی ام را خیلی دوست دارم! من کفش های آبی ام را خیلی دوست دارم!

وای، نه! پای پیت رفت داخل یک گودال پر از گل. حالا کفش هایش چه رنگی شدن؟ قهوه ای. پیت گریه کرد؟ به هیچ وجه! به راه رفتن ادامه داد و باز هم آوازش را خواند.

من کفش های قهوه ایم را خیلی دوست دارم! من کفش های قهوه ایم را خیلی دوست دارم! من کفش های قهوه ایم را خیلی دوست دارم! من کفش های قهوه ایم را خیلی دوست دارم!

وای، نه! پای پیت رفت داخل یک سطل پر از آب… و تمام رنگ های قهوه ای و آبی و قرمز همه ان ها شسته شدن و پاک شدن. حالا کفش هایش دوباره چه رنگی شدن؟ سفید! اما خیس بودن! پیت گریه کرد؟ به هیچ وجه! به راه رفتن ادامه داد و باز هم آوازش رو خواند.

من کفش های خیسم را خیلی دوست دارم! من کفش های خیسم را خیلی دوست دارم! من کفش های خیسم را خیلی دوست دارم! من کفش های خیسم را خیلی دوست دارم!

نکته ی اخلاقی داستان اینه که: پا هایتان توی هرچیزی هم که رفت، بازهم به راه رفتن ادامه بدین و آوازتان را بخوانید چون هیچ مشکلی نیست!