Ramalinga’s Prostrate Adoration to Donkeys
پرستش سجدهآمیز رامالینگا برای خرها
Ramalinga’s Prostrate Adoration to Donkeys
پرستش سجدهآمیز رامالینگا برای خرها
Ramalinga’s Prostrate Adoration to Donkeys:
پرستش سجدهآمیز رامالینگا برای خرها:
King Krishna Deva Rayalu had a royal teacher by the name of Thathacharya.
پادشاه کریشنا دوا رایالو یک معلم سلطنتی به نام تاتاچاریا داشت.
Thathacharya belonged to the Vaishnavite sect, the followers of which worship Sri Maha Vishnu as the Supreme God.
تاتاچاریا متعلق به فرقه وایشنووی بود که پیروان آن سری ماها ویشنو را به عنوان خدای برتر می پرستند.
Thathacharya was very defiantly opposed to the Smarthas who follow the tradition instituted by Sri Adi Shankaracharya.
تاتاچاریا شدیداً مخالف اسمارتها بود که از سنت های ایجاد شده توسط سری آدی شانکاراچاریا پیروی می کردند.
Whenever Thathacharya stepped out of his house, he used to cover his face with his cloak so that he would not have to look at any Smarthas.
هر زمان که تاتاچاریا از خانه اش بیرون می رفت، صورتش را با شنل خود می پوشاند تا مجبور نباشد به هیچ اسمارتها نگاه کند.
This annoyed the people of the town a lot and they nicknamed him ‘stupid ritualist’.
این امر مردم شهر را بسیار آزار داد و به او لقب «مراسم احمق» دادند.
The learned Smarthas and other people of the town wanted to teach Thathacharya a lesson for humiliating them but were afraid to do so as he was the royal teacher of the king.
اسمارتهاهای دانشمند و سایر مردم شهر می خواستند به تاتاچاریا درسی برای تحقیر آنها بیاموزند، اما از انجام این کار می ترسیدند زیرا او معلم سلطنتی پادشاه بود.
After a lot of pondering, they finally decided to entrust this job to Tenali Raman.
بعد از کلی تامل بالاخره تصمیم گرفتند این کار را به تنالی رامان بسپارند.
Together, all the learned people went to Tenali and asked him to seek a solution to their problem.
همه اهل علم با هم نزد تنالی رفتند و از او خواستند تا برای مشکلشان چاره جویی کند.
Tenali Raman thought that it was a difficult task but he assured them that he would do his best.
تنالی رامان فکر می کرد که این کار دشواری است اما به آنها اطمینان داد که تمام تلاش خود را انجام خواهد داد.
Around the same time, King Rayalu also became aware of Thathacharya’s mannerisms and how they were hurting the sentiments of the rest of the public.
تقریباً در همان زمان، پادشاه رایالو نیز از رفتار تاتاچاریا و اینکه چگونه به احساسات بقیه مردم آسیب می رساند آگاه شد.
He was concerned that this may lead to communal differences in the kingdom.
او نگران بود که این ممکن است به اختلافات جمعی در پادشاهی منجر شود.
So he, too, summoned Tenali and said, “I am going to entrust you with a very important and confidential task.
پس او نیز تنالی را احضار کرد و گفت: «میخواهم کار بسیار مهم و محرمانهای را به تو بسپارم.
It has been brought to my notice that Thathacharya is humiliating the Smarthas by his mannerisms and behaviour towards them.
متوجه من شده است که تاتاچاریا با رفتارها و رفتارهایش نسبت به اسمارتها ها را تحقیر می کند.
People are disgusted with him.
مردم از او بیزارند.
I cannot take any action against him personally because he is an elderly person and is also my family master.
من شخصاً نمی توانم هیچ اقدامی علیه او انجام دهم زیرا او یک فرد مسن است و همچنین استاد خانواده من است.
So, it is now up to you.
بنابراین، اکنون به شما بستگی دارد.
You must find a solution.
باید راه حلی پیدا کنی
'' Tenali Raman replied that he would do his best to bring about a change in Thathacharya’s ideology towards the Smarthas.
تنالی رامان پاسخ داد که تمام تلاش خود را برای ایجاد تغییر در ایدئولوژی تاتاچاریا نسبت به اسمارتها انجام خواهد داد.
The next day, Tenali paid a visit to Thathacharya.
روز بعد تنالی از تاتاچاریا دیدن کرد.
Thathacharya was just about to leave his house and on seeing Tenali, he started covering his face with his cloak.
تاتاچاریا تازه داشت خانه اش را ترک می کرد و با دیدن تنالی شروع به پوشاندن صورتش با شنل کرد.
Seeing this, Tenali said loudly, “Dear Master, I am your beloved disciple.
تنالی با دیدن این موضوع با صدای بلند گفت: «استاد عزیز، من شاگرد محبوب شما هستم.
Why are you covering your face?'' Thathacharya replied, “Tenali Rama, since you really are my beloved disciple, let me tell you a secret.
چرا صورتت را می پوشانی؟» تاتاچاریا پاسخ داد: «تنالی راما، از آنجایی که تو واقعاً شاگرد محبوب من هستی، بگذار رازی را به تو بگویم.
The Smartha culture is full of sin.
فرهنگ اسمارتها پر از گناه است.
Whoever looks at a Smarthite will be born as a donkey in the next birth.
هرکس به اسمارتهایت نگاه کند در تولد بعدی مانند الاغ به دنیا می آید.
This is why I cover my head and avoid looking at Smarthas.
به همین دلیل است که سرم را می پوشانم و از نگاه کردن به Smarthas اجتناب می کنم.
Keep this a secret, don’t reveal this to anyone.
این راز نگه دارید، این را برای کسی فاش نکنید.
'' Tenali promised to keep this knowledge secret and left.
تنالی قول داد این دانش را مخفی نگه دارد و رفت.
He was overjoyed as he had finally found a way of teaching Thathacharya a lesson.
او بسیار خوشحال بود زیرا بالاخره راهی برای آموزش به تاتاچاریا پیدا کرده بود.
Now, he just had to wait for the right opportunity.
حالا فقط باید منتظر فرصت مناسب بود.
A few days later, King Rayalu along with Thathacharya, the ‘Ashta Diggajas’ and some other courtiers went on a leisurely picnic to a garden on the outskirts of the city.
چند روز بعد، پادشاه رایالو به همراه تاتاچاریا، «آشتا دیگاجاها» و برخی دیگر از درباریان به یک پیک نیک آرام به باغی در حومه شهر رفتند.
After spending the day there, when they started returning, they saw a large herd of donkeys coming their way.
پس از گذراندن روز در آنجا، هنگامی که آنها شروع به بازگشت کردند، دیدند گله بزرگی از الاغ ها به سمت آنها می آیند.
Seeing this, Tenali Rama left the king’s side and rushed forward towards the donkeys.
تنالی راما با دیدن این موضوع کنار پادشاه را ترک کرد و به سمت خرها شتافت.
He fell prostrate on the ground and started paying homage to the donkeys.
به سجده بر زمین افتاد و شروع به زیارت الاغ کرد.
Everyone present, including the king, was astonished to see Tenali’s behaviour.
همه حاضران، از جمله پادشاه، از دیدن رفتار تنالی شگفت زده شدند.
The king shouted, “Tenali, have you lost your mind? Why are you paying respects to those donkeys?'' Tenali Rama replied, “No, Your Honour, I have not gone crazy.
پادشاه فریاد زد: تنالی، عقلت را از دست داده ای؟ چرا به آن خرها احترام می گذارید؟» تنالی راما پاسخ داد: «نه، جناب، من دیوانه نشده ام.
All these donkeys are Thathacharya’s ancestors and relatives.
همه این الاغ ها اجداد و خویشاوندان تاتاچاریا هستند.
I feel so blessed on seeing them reborn as donkeys.
من از دیدن آنها که دوباره مثل الاغ متولد می شوند احساس خوشبختی می کنم.
They have been reborn as donkeys because of their sin of having looked at Smarthas in their previous birth.
آنها به دلیل گناهشان که در تولد قبلی خود به اسمارتها نگاه کرده بودند، دوباره به عنوان خر متولد شده اند.
This is why Thathacharya covers his face to prevent himself from the sin of seeing Smarthas.
به همین دلیل است که تاچاریا صورت خود را می پوشاند تا از گناه دیدن اسمارتها جلوگیری کند.
If you do not believe me, you can ask him yourself.
اگر حرف من را باور ندارید، می توانید از خود او بپرسید.
'' King Rayalu looked at Thathacharya for an explanation but Thathacharya just stood there with his head hung low in shame.
شاه رایالو برای توضیح به تاتاچاریا نگاه کرد، اما تاتاچاریا همانجا ایستاده بود و سرش را از شرم پایین انداخته بود.
From that day onwards, Thathacharya stopped covering his face on seeing Smarthas or humiliating people from different traditions or cultures in any other way.
از آن روز به بعد، تاتاچاریا با دیدن اسمارتها یا تحقیر افراد با سنتها یا فرهنگهای مختلف، دیگر چهرهاش را نمیپوشاند.
King Rayalu was impressed the way Tenali Rama dealt with this difficult situation and felicitated him with a reward.
پادشاه رایالو از نحوه برخورد تنالی راما با این وضعیت دشوار تحت تأثیر قرار گرفت و او را با یک جایزه تبریک گفت.