Real State Agency

بنگاه املاک

Real State Agency

بنگاه املاک

Soon after Dave left college, one of his uncles, who was rich and had no children of his own, died and left Dave a lot of money, so he decided to set up his own real estate agency.

He found a nice office, bought some new furniture and moved in. He had only been there for a few hours when he heard someone coming towards the door of his office.

"It's my first customer!" he thought. He quickly picked up the telephone and pretended to be very busy answering an important call from someone in New York who wanted to buy a big and expensive house in the country.

The man knocked at the door while this was going on, came in and waited politely for the agent to finish his conversation. Then he said to him, "I'm from the telephone company, and I was sent here to connect your telephone."

 

کمی بعد از اینکه دیوید دانشگاه را به اتمام رساند ، یکی از عموهایش که ثروتمند بود و هیچ فرزندی نداشت ، فوت کرد و پول زیادی برای دیوید گذاشت، بنابراین دیوید تصمیم گرفت که بنگاه معاملات املاک برای خودش دایر کند.

او يه دفتر خوب پيدا کرد، تعدادی وسایل نویی خريد و به انجا نقل مکان کرد. فقط چند ساعت بود که کارش را شروع کرده بود که شنید کسی دارد به سمت در دفترش می اید.

با خود فکر کرد "این شخص اولین مشتری من است!" او به سرعت تلفن را برداشت و وانمود کرد که بسیار مشغول پاسخ دادن به یک تماس مهمی است که از  نیویورک تماس گرفته و می خواهد خانه بزرگ و گران قیمتی را درحومه شهر برایش بخرد.

مرد در حالی که این اتفاق می افتاد در را زد، وارد شد و با ادب منتظر ماند تا گفتگوی مشاور املاک پایان یابد.

سپس به او گفت "من از شرکت مخابرات هستم و برای وصل کردن تلفن شما به اینجا فرستاده شدم".