A large store was having its spring sale on shoes and boots. It was the first day of the sale, and the shoe department was full of women who were eagerly trying to buy them. There were all kinds of shoes and boots in a variety of colors, and the prices had been reduced a lot, because the store wanted to get rid of as many as possible in order to make room for their new stock .The cashiers were kept busy, and at one moment a woman came to one of them with her money in her hand and said, "I don't need a bag, thank you. I'm wearing the shoes I bought." She pointed to them on her feet.

"Would you like a bag to put your old shoes in then?" the cashier asked politely as she took the woman's money."No, thank you," the woman answered quickly, "I've just sold those to someone else."

یک فروشگاه بزرگ در حال فروش بهاره کفش و چکمه هایش بود. روز اول حراجی بود و بخش کفش پر از خانم هایی بود که مشتاقانه در حال خرید ان ها بودند. همه مدل کفش و چکمه در رنگ های مختلف وجود داشت و قیمت ها بسیار کاهش یافته بود ، زیرا فروشگاه می خواست تا حد ممکن از شر آنها خلاص شود تا جایی برای محصولات جدید خود ایجاد کند.صندوقداران مشغول بودند و در یک لحظه خانمی با پول در دستش پیش یکی از آنها آمد و گفت: "من به پلاستیک احتیاج ندارم ، ممنون. کفش هایی که خریدم را پوشیدم"و به پاهایش اشاره کرد.

صندوقدار در حالیکه پول را ازان خانم میگرفت مودبانه پرسید "ميخواهيد پلاستیکی به شما بدهم تا کفش هاي قديميتان را توی ان بگذاريد؟."نه ، ممنون" ان خانم سریع جواب داد " من این ها را به شخص دیگری فروختم".