The Speech>
سخنرانی
The Speech
سخنرانی
An important businessman was asked to give a twenty-minute speech in another city. He was too busy to write it himself, so he asked his secretary to put one together for him out of a large book of speeches which she had on her desk. She typed one out for him, and he picked it up just in time to rush off to his plane. But when he gave his speech, it ran on for an hour, and the audience was getting very restless and bored by the end of it.
When the businessman got back to his office, he complained to his secretary about this. "I told you it was supposed to be a twenty-minute speech!" he said to her bitterly.
"That's what I gave you," she answered, "the original and two copies. The original for you to read at the meeting, and two copies for the files, after you had checked them."
از یک تاجر مهم درخواست شد که در شهر دیگری بیست دقیقه سخنرانی کند. او آنقدر مشغول بود که خودش نمیتوانست آن را بنویسد، بنابراین از منشیاش خواست که یکی از کتابهای بزرگ سخنرانی را که روی میزش گذاشته بود برایش اماده کند. منشی یکی را برای او تایپ کرد و دقیقا موقعی که داشت با عجله به سمت هواپیما می رفت آن را برداشت و با خود برد. اما وقتی که او سخنرانی خود را انجام داد، یک ساعت طول کشید و حضار در پایان آن بسیار بی قرار و خسته شده بودند.
زمانی که تاجر به دفتر خود بازگشت، از منشی خود در باره طول کشیدن سخنرانی شکایت کرد. با تلخی به او گفت "من به شما گفتم که قرار است یک سخنرانی بیست دقیقه ای باشد."
او پاسخ داد "این همان چیزی است که من به شما دادم، یک متن اصلی و دو نسخه کپی شده. اصل برای شما که در جلسه بخوانید و دو نسخه کپی شده را هم بعد از انکه شما بررسی کردید برای پرونده ها بگذاریم."