shape
shape

دسته بندی لغات تمام واژگان استفاده شده برای رانندگی

تمام واژگان استفاده شده برای رانندگی

All Vocabulary Used for Driving

سرعت بخشیدن

Example: He had to accelerate to merge onto the highway.

ترجمه مثال: او برای ادغام در بزرگراه مجبور شد شتاب بگیرد.

ترمز

Example: She applied the brake to slow down at the intersection.

ترجمه مثال: او ترمز را برای کندی در تقاطع استفاده کرد.

هدایت کردن

Example: He carefully steered the car around the sharp curve.

ترجمه مثال: او با دقت ماشین را در اطراف منحنی تیز هدایت کرد.

دور زدن

Example: She signaled before making a left turn.

ترجمه مثال: او قبل از چرخش چپ ، سیگنال کرد.

پارک کردن

Example: He parked the car in the designated spot.

ترجمه مثال: او ماشین را در محل تعیین شده پارک کرد.

معکوس

Example: She looked behind her before reversing the car.

ترجمه مثال: او قبل از معکوس کردن ماشین به پشتش نگاه کرد.

ادغام

Example: He waited for a safe gap to merge into the lane.

ترجمه مثال: او منتظر شکاف ایمن برای ادغام در خط بود.

عبور

Example: She checked her mirrors before passing the slow-moving vehicle.

ترجمه مثال: او قبل از عبور از وسیله نقلیه آهسته ، آینه های خود را بررسی کرد.

علامت

Example: He used his turn signal to indicate he was changing lanes.

ترجمه مثال: او از سیگنال نوبت خود استفاده کرد تا نشان دهد که در حال تغییر خطوط است.

بازده

Example: She yielded to oncoming traffic at the intersection.

ترجمه مثال: او به ترافیک پیش رو در تقاطع تسلیم شد.

راندن

Example: He learned to drive at the age of sixteen.

ترجمه مثال: او یاد گرفت که در شانزده سالگی رانندگی کند.

سرعت

Example: She was pulled over for exceeding the speed limit.

ترجمه مثال: او به دلیل بیش از حد مجاز سرعت کشیده شد.

مسیر

Example: He stayed in the right lane while driving on the highway.

ترجمه مثال: او هنگام رانندگی در بزرگراه در خط راست ماند.

ترافیک

Example: She encountered heavy traffic during rush hour.

ترجمه مثال: او در ساعت عجله با ترافیک سنگین روبرو شد.

تقاطع

Example: He stopped at the intersection to let pedestrians cross.

ترجمه مثال: او در تقاطع متوقف شد تا عابران پیاده عبور کنند.

بزرگراه

Example: She took the highway to avoid city traffic.

ترجمه مثال: او بزرگراه را برای جلوگیری از ترافیک شهر گرفت.