واژگان مربوط به قاضی>
Judge Vocabulary
رأی
Example: The judge delivered the verdict after carefully considering all the evidence.
ترجمه مثال: قاضی پس از بررسی دقیق تمام شواهد، رأی را صادر کرد.
محاکمه
Example: The trial lasted for several weeks before a verdict was reached.
ترجمه مثال: محاکمه تا پیش از صدور رأی، چندین هفته به طول انجامید.
سالن دادگاه
Example: The courtroom was packed with spectators eager to hear the judge's decision.
ترجمه مثال: سالن دادگاه مملو از تماشاگرانی بود که مشتاق شنیدن تصمیم قاضی بودند.
شهادت
Example: The witness gave his testimony under oath.
ترجمه مثال: شاهد پس از ادای سوگند، شهادت خود را بیان کرد.
حکم دادگاه
Example: The judgment was based on the facts presented during the trial.
ترجمه مثال: حکم دادگاه بر اساس حقایق ارائه شده در طول محاکمه صادر شد.
عدالت
Example: The judge's primary duty is to ensure justice is served.
ترجمه مثال: وظیفه اصلی قاضی، اطمینان از اجرای عدالت است.
حکم مجازات
Example: The defendant received a lengthy prison sentence for his crimes.
ترجمه مثال: متهم به خاطر جرائمش به حبس طولانیمدت محکوم شد.
هیئت منصفه
Example: The jury deliberated for hours before reaching a unanimous decision.
ترجمه مثال: هیئت منصفه ساعتها پیش از رسیدن به تصمیمی متفقالقول، با یکدیگر مشورت کردند.
تجدیدنظر
Example: The defendant plans to appeal the judge's decision.
ترجمه مثال: متهم قصد دارد به رأی قاضی اعتراض و درخواست تجدیدنظر کند.
جلسه رسیدگی
Example: The hearing will take place in the afternoon.
ترجمه مثال: جلسه رسیدگی بعدازظهر برگزار خواهد شد.
شاهد
Example: The witness was called to testify about what he saw.
ترجمه مثال: شاهد برای شهادت دادن درباره آنچه دیده بود، به جایگاه فراخوانده شد.
دادستان / دادستانی
Example: The prosecution presented strong evidence against the defendant.
ترجمه مثال: دادستان، شواهد محکمی علیه متهم ارائه کرد.
دفاع
Example: The defense attorney argued passionately on behalf of his client.
ترجمه مثال: وکیل مدافع با حرارت از موکل خود دفاع کرد.
احضاریه
Example: He received a subpoena to appear in court as a witness.
ترجمه مثال: او احضاریهای برای حضور در دادگاه به عنوان شاهد دریافت کرد.
ضابط دادگستری / مأمور حفاظت دادگاه
Example: The bailiff swore in the witness before he began his testimony.
ترجمه مثال: مأمور حفاظت دادگاه پیش از شروع شهادت، شاهد را سوگند داد.